سلام هــــــــوای بـارانی
از آدما دلگـــیر نشو ... تهمت زدن طبیعت آدمهاست ...
وقتی به هوای بارانی
میگویند
... خــــــراب ...
- ۴ نظر
- ۲۹ فروردين ۹۲ ، ۲۲:۵۲
سلام هــــــــوای بـارانی
از آدما دلگـــیر نشو ... تهمت زدن طبیعت آدمهاست ...
وقتی به هوای بارانی
میگویند
... خــــــراب ...
حجاب ،همان چادری بود که پشت در خانه سوخت
ولی از سر فاطمه(س) نیفتاد...
هی میگین رزمنده جانباز مفقود الاثر شهید
خب میخواستن نرن
کسی مجبورشون نکرده بود که
گفتم:چرا اتفاقا... مجبورشون میکرد
گفت:کی؟
...گفتم:همون که تو نداریش
گفت:من ندارم؟چی رو؟
گفتم: غیــــــرت و مردانگی....
راهیان نور فرصتی است که با شهیدان خود را بیابیم
و
بیابیم در کاروان منتظران قرار گیریم.
از مادرش قول گرفته
بود بعداز شهادتش
در قبری که
خودش کنده بود دفنش
کنند...
موقع دفنش
همه دیدن در قبر فقط جسم
بی سرش جا می شود...
قبر را به اندازه کنده بود
خیلی گشته بودیم،نه پلاکی، نه کارتی، چیزی همراهش نبود
لباس فرم سپاه به تنش بود
چیزی شبیه دکمه پیراهن در جیبش نظرم را جلب کرد
خوب که دقت کردم دیدم یک نگین عقیق است که انگار روش جمله ای حک شده
خاک و گل ها رو پاک کردم....
دیگر نیازی نبود دنبال پلاکش بگردیم...
روی عقیق نوشته بود :
"به یاد شهدای گمنام"
نَســلی هَستیــم که اگــَر نَبــودیــم هــَم
آب از آب تکــون نمـی خــورد …
این روزها همه از زندگی می نالند
ولی نمیدانم باز چرا
دو دستی به آن چسبیده اند...
نعره ی هیچ شیری خانه ی چوبی را خراب نمی کند
من از سکوت موریانه ها می ترسم...
یادش آمد که پیامبر فرموده بودند:
سپرت را بفروش و با پولش زندگی بساز برای فاطمه ام.
اما نفرموده بودند دخترم خودش سپر
می شود برایت . . .
بانو
نمی یابمت؟؟
اما کنار تو گریه مرسوم است ...
مگر می توان پهلوی تو بود و شکسته نبود...
شرمنده ایم بی بی جان
شرمنده که بهای علوی شدنمان، «جان» شما شد
و شرمنده تر از آنیم که شما «بی جان» شدی و
ما علوی نشدیم…
خسته
ام از فصل سرد گناه و دلتنگ روزهای پاکم …
بارانی
بفرست ، چتر گناه را دور انداخته ام
من عمومی مینویسم ....
اما تو ....
تو خصوصی بخوان......
نمی گویم مخاطب
خاصی دارم برای متن هایم ....
اما خودت را مخاطب خاص بدان.....
من تنــها تــو را دارم برای خواندن حــرف دل
اگه هیچوقت بعداز هر لبخندی
خدارو شکر نمیکنی . . .
.
.
.
حقی نداری بعداز هر اشکی
اونو سرزنش کنی . . !
"خدایا شکرت"