ای روزگار
من راههای نرفته بسیار دارم . . .
اما با تو یکی ، زیاد راه آمده ام . .
- ۶ نظر
- ۲۵ ارديبهشت ۹۲ ، ۰۰:۴۲
ای روزگار
من راههای نرفته بسیار دارم . . .
اما با تو یکی ، زیاد راه آمده ام . .
کـاش هر روز جـمعه بـود
آن وقـت می تـوانستـم
دلتـنگی هایـم را
بـر گردن غـروبـش بیـانـدازم ....
می خواهم یادت را طلاق دهم
ولی چکار کنم که از عهده
مهریه سنگین خاطراتت بر نمی آیم
حال ِ پستچی ای رو دارم که
به خودش نامه می ده...
نامه..............
نمی رسه...
روزی انسان ازپروردگار پرسید:
خدایا اگرهمه چیز در سرنوشت ما نوشته شده است پس
آرزو کردن ما چه فایده ای دارد؟پروردگارخندید و گفت:شاید من نوشته باشم
هرچه آرزو کرد
به دنیا آمد تا دختر کسی شود
ازدواج کرد تا همدم کسی شود
بچه دار شد تا
اما خودش
برای همه کسی شد
بیکس ماند......تو این زمونه هر کی گفت دوست دارم
باید برگردی ازش بپرسی تا چند ساعت؟؟؟؟؟؟
حالـــم گـــرفتـه از ایـــن شـــهر
گـــاه آنقـــدر پـــاک کـــه باورت نمی شـــود
گـــاه آنقـــدر آلـــوده کــــه نفست می گیرد.
سخته...
دلت گرفته باشه،،،، یه دنیا بغض تو گلوت باشه....
اما خب... جز سکوت...
نه اینکه حرفی نباشه که بزنی ها ... نه!... نشه که بگی...
عیب نداره رفیق! این هم ___________
میگویند ضعیف شده ای
میگویم سنگینی درس هایم است،
نمیدانند سنگینی درس هاییست که از دنیا
و ادمهایش گرفته ام..
طواف می کنم "مادری" را که برای لمس دستانش هم
وضو باید گرفت ...
دل خوش از آنیم که حج میرویم
غافل از آنیم که کج میرویم
کعبه به دیدار خدا میرویم
او که همینجاست کجا میرویم
پ.ن : به یاد استاد ادبیاتم...