کــوک می کنـــم چشــمانم را بـــرای آمدنــت...
نمی آیـــــی ؛
و " مـــَن " برای همیشه خواب می مـــانم
پانوشت : آقاجونم بیا دیگه از این زندگی و آدماش خستم
- ۰ نظر
- ۱۸ اسفند ۹۱ ، ۲۲:۱۵
کــوک می کنـــم چشــمانم را بـــرای آمدنــت...
نمی آیـــــی ؛
و " مـــَن " برای همیشه خواب می مـــانم
پانوشت : آقاجونم بیا دیگه از این زندگی و آدماش خستم
بی ﺗـــــــــــﻮ ﺍﯾـﺴـﺘﺎﺩه ﺍﻡ
ﺭﻭﯼ ﭘـﺎﻫﺎی ﺧــــــــــــﻮﺩﻡ
ﻭ ﺩﺍﺭﻡ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧـﮕـــــــــــﺎﻩ می ﮐﻨــــــــــــﻢ
ﮐـﻪ ﺣﺘـی ﺭﻭی ﺣــــــــــــﺮﻑ ﻫﺎی ﺧﻮﺩﺕ ﻫـــــﻢ
ﻧـمی ﺗـــــــــــﻮﺍﻧﺴتی ﺑـــــــــــﺎﯾستی ...
خیلی سخته بین آدمایی
باشی که دردتو نمیفهمن
بدتر از اون انتظار زیادی هم دارن...
کـــنــــار تو در بــــاران قدم می زنم
"چــتــر"برای چه؟
ــــــــــخیال که خیس نمی شودـــــــــــــــ
آنها که گفته اند : "دوری و دوستی"
یا طعم دوستی نچشیده اند ،
یا درد دوری نکشیده اند ... !!
چه اشتباه بزرگیست
تـلــخ کردن زندگیمان
برای کسی که در دوری ما
شیرینترین لحظات زندگیش را سپری می کند
میگن پشت سر مسافر آب بریزی برمیگرده
اشک که از آب زلال ترهپس چرا مسافر من برنمیگرده
این روزها ؛ داستان تلخیست
داستان مردی که، ایمانش به خداوند را
به انسان دیگری گره زده است
وقتی چنین می شود
سقوط او به سقوط ـش منجر می شود ...
به همین سادگی و تمام.
به نام علی
با خدا باش ،پادشاهی کن
بی خدا باش،هرچه خواهی کن
این شعریه که به دیوار اتاقم زدم و بیشتر وقتا هم استفاده میکنم...والانم خواستم شروعی باشه برای نوشته هام...