دیگر عاشقانه نمی نویسم ...
اگر نوشتم مخاطب خاص ندارد
چون کسی ارزش خاص بودن را ندارد ...
- ۰ نظر
- ۰۸ آذر ۹۲ ، ۱۹:۱۰
دیگر عاشقانه نمی نویسم ...
اگر نوشتم مخاطب خاص ندارد
چون کسی ارزش خاص بودن را ندارد ...
همیشه در حالی که…
یه عالمه حرف بیخ گلوت چسبیده
یه عالمه اشک توی چشماته
یه عالمه حسرت توی دلت تلنبار شده…
باید بگی : خب دیگه… واسه همیشه خدافظ
به حرمت نان و نمکی که باهم خوردیم...
نان را توببر که راهت دراز است و طاقتت کوتاه...
نمک را بگذار برای من میخواهم این زخم همیشه تازه بماند...
ﻭﻗﺘﯽ " ﻣﺠﺎﺯﯼ" ﺩﻝ ﺑﺴﺘﯽ
"ﻣﺠﺎﺯﯼ" ﻭﺍﺑﺴﺘﻪ ﺷﺪﯼ
ﻭ " ﻣﺠﺎﺯﯼ " ﻋﺎﺷﻖ ﺷﺪﯼ ...
ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺭﻭﺯﯼ ﺑﺎﺵ ﮐﻪ
" ﻭﺍﻗﻌﯽ " ﺩﻝ ﺑﮑﻨﯽ
" ﻭﺍﻗﻌﯽ " ﺑُـﻐﺾ ﮐﻨﯽ
ﻭ " ﻭﺍﻗﻌﯽ " ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻤﻮﻧﯽ
در "نقاشی هایم" تنهاییم را پنهان می کنم...
در "دلم" دلتنگی ام را...
در "سکوتم" حرف های نگفته ام را...
در "لبخندم" غصه هایم را...
دل من...
دلم کمی خدا می خواهد...
دلم...
تمام شدن میخواهد
از آن تمام شدن هایی
که بشود نقطه سر خط.
چـند وقتـیست همـه دلگـیرند از مـن ...
دلـیل می خـواهند ...
مـدرک می خواهـند برای غـمگین بـودنم ...
برای نـاامید بـودنم ....برای تلـخ شدنم ....
دلخــــور که میشَـوم
بغـض میــکنم می آیم پشـت صفحـه ی مانیتــورم
کامنـت مینویسـم ُ صورتک میگــذارم
صورتکی که میخنـدد و
پشتـش قایم میشــوم
که فکـــر کنی میخنــدم و بخنـــدی...
اشکهایم میـــــــآیند
و من مدام با صورتک مجازی ام میخندم
خدایا.........
خواستم بگویم تنهایم
اما نگاهت.........لبخندت.....
مرا شرمگین کرد
چه کسی بهتر از تو
دَمَــــــــــــــــــــــــش گـــــــــــرم
بـــــــــــــــــــاران را مــــــــــــــــــــی گویم
به شــــــــــــانه ام زد و گــــــــــــفت:
خــــــــــــــــــــــــسته شـــــــــــــــدی ... ؟؟؟
امــــــــروز را تو اســــتراحت کن...
من به جــــــــــــایت مـــــــــــــی بارم
ﺧﺪﺍﯾـــــــــــــﺎ
ﮔﻔﺘﻢ ﺩﺳﺖ ﺧﺎﻟﯽ ﺯﺷﺖ ﺍﺳﺖ، ﻣﻬﻤﺎﻧﯽ ﺭﻓﺘﻦ...
ﺩﺳﺖ ﭘُﺮ ﺁﻣﺪﻩﺍﻡ
...
ﺩﺳﺘﯽ ﭘُﺮ ﺍﺯ ﮔﻨـﺎﻩ
ﭼﺸﻤﯽ ﭘُﺮ ﺍﺯ
ﺍﻣﯿـﺪ
ﺑﻤﺎﻧﻢ ﯾﺎ ﺑﺮﮔﺮﺩﻡ؟
به دنبال ِ همراه ِ "اوّل" نیستم
این روزها اول ِ راه ، همه همراهند....
باید به دنبال ِ همراه ِ "آخر" گشت ...
یادگرفتم
برای تنها پسری که زانومیزنم…
پسرم باشد...
آن هم برای بستن بند کفش هایش ...
گاهی آدم دلش میخواهد
کفش هایش را در بیاورد
و یواشکی
نوک پا، نوک پا، از خودش دور شود
دور
دور
دور ..