تو این زمونه هر کی گفت دوست دارم
باید برگردی ازش بپرسی تا چند ساعت؟؟؟؟؟؟
- ۰ نظر
- ۱۰ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۱:۳۲
تو این زمونه هر کی گفت دوست دارم
باید برگردی ازش بپرسی تا چند ساعت؟؟؟؟؟؟
حالـــم گـــرفتـه از ایـــن شـــهر
گـــاه آنقـــدر پـــاک کـــه باورت نمی شـــود
گـــاه آنقـــدر آلـــوده کــــه نفست می گیرد.
سخته...
دلت گرفته باشه،،،، یه دنیا بغض تو گلوت باشه....
اما خب... جز سکوت...
نه اینکه حرفی نباشه که بزنی ها ... نه!... نشه که بگی...
عیب نداره رفیق! این هم ___________
میگویند ضعیف شده ای
میگویم سنگینی درس هایم است،
نمیدانند سنگینی درس هاییست که از دنیا
و ادمهایش گرفته ام..
طواف می کنم "مادری" را که برای لمس دستانش هم
وضو باید گرفت ...
دل خوش از آنیم که حج میرویم
غافل از آنیم که کج میرویم
کعبه به دیدار خدا میرویم
او که همینجاست کجا میرویم
پ.ن : به یاد استاد ادبیاتم...
سلام هــــــــوای بـارانی
از آدما دلگـــیر نشو ... تهمت زدن طبیعت آدمهاست ...
وقتی به هوای بارانی
میگویند
... خــــــراب ...
حجاب ،همان چادری بود که پشت در خانه سوخت
ولی از سر فاطمه(س) نیفتاد...
هی میگین رزمنده جانباز مفقود الاثر شهید
خب میخواستن نرن
کسی مجبورشون نکرده بود که
گفتم:چرا اتفاقا... مجبورشون میکرد
گفت:کی؟
...گفتم:همون که تو نداریش
گفت:من ندارم؟چی رو؟
گفتم: غیــــــرت و مردانگی....
راهیان نور فرصتی است که با شهیدان خود را بیابیم
و
بیابیم در کاروان منتظران قرار گیریم.
از مادرش قول گرفته
بود بعداز شهادتش
در قبری که
خودش کنده بود دفنش
کنند...
موقع دفنش
همه دیدن در قبر فقط جسم
بی سرش جا می شود...
قبر را به اندازه کنده بود
خیلی گشته بودیم،نه پلاکی، نه کارتی، چیزی همراهش نبود
لباس فرم سپاه به تنش بود
چیزی شبیه دکمه پیراهن در جیبش نظرم را جلب کرد
خوب که دقت کردم دیدم یک نگین عقیق است که انگار روش جمله ای حک شده
خاک و گل ها رو پاک کردم....
دیگر نیازی نبود دنبال پلاکش بگردیم...
روی عقیق نوشته بود :
"به یاد شهدای گمنام"
نَســلی هَستیــم که اگــَر نَبــودیــم هــَم
آب از آب تکــون نمـی خــورد …
این روزها همه از زندگی می نالند
ولی نمیدانم باز چرا
دو دستی به آن چسبیده اند...
نعره ی هیچ شیری خانه ی چوبی را خراب نمی کند
من از سکوت موریانه ها می ترسم...